به گزارش شهرآرانیوز؛ تمام اینهایی که گفته شد بابت این بود که کلیتی را از شکل گیری یک اژدها در دنیای ادبیات مشاهده کنید، اینکه چگونه میشود یک جوانک خام نقشه بچیند و گوشت و استخوانش را برای آن نقشه هزینه کند. چنین بود که ارنست میلر همینگوی شکل گرفت تا یک تنه تمام ادبیات قرن بیستم را روی دوشش بگذارد و چند پله آن را بالا ببرد.
حالا بگذارید درباره «تمرین تمام وقت نثرنویسی» صحبت کنیم، تماشا کنیم که ارنست جوان وقتی پشت میز کافهای در پاریس پرشور آن روزها مینشست چه کار میکرد و چه مینوشت. او که برای به دست آوردن تجربه زیسته جانش را در خطر انداخت حالا آمده بود تا تمام زمانش را برای یادگرفتن نثرنویسی خرج کند.
سه تمرین مهم و کارآمد همینگوی به هر نویسنده تازه کاری کمک میکند تا یاد بگیرد که چطور در مسیر درست گام بردارد و به چه شکل قوای ذهنی و مهارت انگشتانش را در چرخاندن قلم تقویت کند.
در بخشهای قبلی دیدید که همینگوی چگونه برای یافتن تجربه زندگی خودش را در ورطه جنگ انداخت و با بدنی پر از ترکش به خانه برگشت و با ذهنی انباشته از خاطرات تکه وپاره شدنِ دوستانش آماده شد تا رهسپار پاریس شود. او توانست معادل همین تجربه را به شکلی کوچکتر و بی خطرتر در تمرینهای نوشتنش نیز پیاده کند. خودش را به جایی میرساند که میشد انبوهی از مردم را پیدا کرد؛ ذهن شکارچی اش را پرورش داده بود که هر چیزی را -حتی یک موقعیت ساده انسانی را- با دقت تمام تماشا کند تا ببیند و بکاود که آنجا چه میگذرد.
دقت داشته باشید که این «چه میگذرد»، در نگاه همینگوی، به نقل ساده لوحانه وقایع محدود نمیشد: او به خودش آموخته بود که جریان عواطف انسانها را در یک موقعیت واقعی -هرچند ساده- ردزنی کند و ببیند که -مثلا- وقتی یک وَرزای غول آسا به دست گاوباز شاخ میزند، چطور میشود ترس را در چشمهای مرد منعکس کرد.
حالت چشمها و حرکت دستها را با دقت دنبال میکرد تا بفهمد این نقطههای طلایی را -که برای غریزه همه ما آشناست و به خوبی الکتریسیته عواطفشان را میشناسیم- چطور میشود در کلماتی به شدت ساده و بی رحمانه ساده گنجاند. (آن «سادگی شیرین» را به یاد بیاورید.) او مینشست و جزئیات محیط و حرکت آدمها را یادداشت میکرد؛ بعد، تلاش میکرد آن چیزی را که به چشم دیده است در قواره کلمات و نثرش به تصویر بکشد.
از این حرکت همینگوی باید دقت را آموخت. دقت میتواند مسیر تبدیل وقایع به کلمات را به ما نشان بدهد. آنچه «واقعا» اتفاق میافتد یعنی چه؟ آن یادداشتهای طولانی در طول روز قطعا شامل جزئیات غیرضروری هم میشد، جزئیات نامربوط و اضافه که فقط به درد دورانداختن میخورند. اما آشغال بودن این جزئیات کجا معلوم میشود؟ وقتی شروع کنید به نوشتن داستان، یک ماجرای درست وحسابی که مخاطب را میخکوب کند، تازه آنجاست که معلوم میشود کدام یک از جزئیاتِ انبوهْ کارآمد و به دردبخور است و کدام تزیینی و دورریختنی.
پس به یاد داشته باشید که دقت و پیاده کردن واقعیت یک چیز است و داستان نوشتن یا تبدیل آن واقعیت به داستان یک چیز دیگر. این گام اول است؛ و همینگوی زمانی بسیار طولانی را صرف همین کار میکرد: خستگی ناپذیر، خدشه ناپذیر و تمام قد استوار و محکم.
با احترام عمیق و همیشگی به جیمز جویس، پدر زبان انگلیسی، که الهام بخش بود و کمک کرد معجزهای به نام همینگوی شکل بگیرد.